کتاب, معماری

کتاب شیخ بهایی و توپ مروارید

دربارۀ کتاب:

از کودکی تا بزرگسالی، بسیار بوده‌اند آدمها، جاها، اشیاء و حتی اوقاتی که برایمان برجسته شده‌اند؛ نام «دماوند» را که می‌شنویم، کمتر به یاد عارضه‌ای طبیعی با ارتفاع مشخص می‌افتیم و بیشتر دماوند را با داستان‌های ضحاک و فریدون به خاطر می‌آوریم. به همین ترتیب شیخ بهایی از میان علما، برای ما ارج و مقامی خاص یافته؛ او را مهندس و معمار می‌دانیم و طراحی بسیاری آثار را به او نسبت می‌دهیم. توپ مروارید دیگر بعید است ما را یاد توپی جنگی با صدا و جثه‌ای مهیب بیندازد. به همین ترتیب نوروز، روز اول فروردین در تقویم شمسی نیست، بلکه «وقتی» خاص شده است. پرسش این است که آنچه دربارۀ اینهمه شخصیت‌ شنیده‌ایم و باور کرده‌ایم، آیا واقعیت دارد و یا یکسره افسانه و زادۀ خیالات واهی است؛ «آیا حافظ وجود داشته؟»، «آیا شیخ بهایی مهندس بوده؟»، «آیا توپ مروارید حاجت می‌داده؟» و «آیا حمامی بوده که با یک شمع گرم شود؟». برخی مورخین خصوصا در دوران معاصر، متکی بر مستندات تاریخی، صحت و اعتبار این شخصیت‌ها را نفی کرده و این قبیل باورها را به سخره‌گرفته‌اند. پیداست که اگر همۀ اینها را یکسره موهوم بدانیم، باید از بخش بزرگی از داشته‌ها و دانسته‌هایمان، چشم پوشیده و حتی در صحت محتوای بسیاری از گنجینه‌های فرهنگی‌مان همچون شاهنامۀفرودسی نیز تردید کنیم. 
 مؤلفین این کتاب با انتخاب «شیخ بهایی» از میان افراد و «توپ مروارید» از میان اشیاء، قصد دارند اولا توجه مخاطبین را به حقایق نهفته در قصه‌هایی که جامعۀ ایرانی ساخته و پرداخته‌ جلب کنند، و ثانیا تمناها، ارزش‌ها و آمال فرهنگ ایرانی را احصا ‌کنند. دو بخش نخست کتاب، از خلال تطبیقِ حیثیتِ تاریخی و رواییِ شیخ بهایی و توپ مروارید، به اوضاع ایران در دوران صفویه و قاجاریه و بحران‌های گریبانگیر جامعۀ ایرانی در چهار سدۀ اخیر می‌پردازد. بخش سوم کتاب، دربارۀ «روایت» و اهمیت آن به مثابۀ ظرفی برای انتقال حقایق دشوارفهم است؛ اینکه چطور فرهنگ خود را در قالب قصه‌ها و روایات زنده و زاینده نگه می‌دارد. بخش انتهایی کتاب دربارۀ عواقب تحقیر شخصیت‌های روایی در دوران معاصر است.


این کتاب توسط سید محمد بهشتی و با همکاری الناز نجار نجفی و بهنام ابوترابیان، در ۴۰۰ صفحه و ۴ فصل، تألیف و توسط انتشارات روزنه روانۀ بازار کتاب شده است.