بررسی جایگاه و تأثیر سمفونی رنگ و نور در معماری پسامدرن کتابخانه ها
کتابخانه ها میتوانند با تأثیر پذیری از نقش رنگ در معماری و استفاده از صفته ای تغییر پذیر رنگها (فام، درخشندگی و پرمایگی) با توجه به اثرات روانشاختی آنها به فضای کتابخانه ها معنای دیگری ببخشند.
چکیده
جستجو در اسرار و عناصر معماری کهن، ما را معترف به گسست ناپذیری انسان، طبیعت و عرفان میسازد و چنین است که مردم و معماران کهن با رویکردهای سنجیده به طبیعت احترام گذاشته و آنرا مورد مداقه قرار داده و خردمندانه با طبیعت زیسته و در معماری خود بهکار گرفته اند و هر تماشاگری با گذر از کنار آن بی هیچگونه مقاومتی، جذب مغناطیس نیرومند آن خواهد شد.
الگوی متقارن پیچیده هندسی رنگ و نور، ترکیب تزیینات چوبی و شیشه های رنگی، کاربرد آنها و تأثیرپذیریشان در معماری موجب شده است که بناها به ارگانیسم زنده ای تبدیل شوند. از آنجایی که نور مورد استفاده در معماری کهن، ترکیبی از رنگ ساخته شده است بنابراین باید گفت که این اثر رنگ است که حیات را معنا می بخشد و عنصری بس تاثیرگذار بر زیست می باشد. کتابخانه ها نیز میتوانند با تأثیر پذیری از نقش رنگ در معماری و استفاده از صفته ای تغییر پذیر رنگها (فام، درخشندگی و پرمایگی) با توجه به اثرات روانشاختی آنها به فضای کتابخانه ها معنای دیگری بخشیده و این فضاها را در صبحگاهان با نورافشانی رنگ آبی در پیش از طلوع خورشید، سایه های زرد در میان روز، سبز در مناظر و سرخ در غروب خورشید حیاتی دوباره بخشند. در این مقاله سعی شده است تأثیر پذیری انسان پسامدرن از جادوی رنگ و نور در معماری با الهام پذیری از معماری کهن مورد بررسی قرار گیرد و به ضرورت به کارگیری ترکیبی کارآمد، هوشمندانه ومتناسب از رنگها در طراحی داخلی کتابخانه ها پرداخته شود. در پایان، بررسی مختصری از وضعیت به کارگیری رنگها در معماریهای کنونی کتابخانه ها ارائه گردیده است.
کلیدواژه های موضوعی: معماری کتابخانه، معماری پسامدرن، رنگ، نور
مقدمه
معماری به عنوان اجتماعی ترین هنر بشری مرتبط با فضای اطراف انسان، عبارت است از علم و هنر و شکل بخشی به فضای زیست انسان. بهعبارت دیگر، معماری بهوجود آورنده فضایی است که انسان را از عوامل طبیعی مصون میدارد و فعالیتهای زندگی فردی و اجتماعی وی را در بر گرفته و به نیازهای مادی و معنوی وی پاسخ میگوید. براساس مطالعات، بهطورکلی برای معماری سه بخش اصلی قائل می شوند. اگر کسی توانست این سه بخش را به خوبی به انجام برساند، در معماری می تواند موفقیت خوبی کسب نماید؛ تفکر درست، خط کشیدن درست و انتقال درست سه بخش عمده معماری مناسب بهحساب میآیند. تا زمانیکه مبانی نظری مشخصی نداشته باشیم و آن را نتوانیم درست تعریف کنیم، تفکر درست حاصل نمی شود و تا زمانی که بخشی از زمان و تلاشمان را برای معماری و آن هم درست فهمیدن آن و درست ایده دادن نداشته باشیم، خط کشیدن درستی در کار نیست و این قسمت سوم دارای بخشی اکتسابی است که باید جستجوکرد و یاد گرفت.
جذبه معماریهای کهن ما را وادار میکند که به گسست ناپذیری انسان، طبیعت و عرفان اعتقاد ورزیم. مردم و معماران گذشته، از زمانهای دور با رویکردهایی سنجیده به طبیعت احترام گذاشته و آن را مورد مداقه قرار داده و خردمندانه با طبیعت زیسته اند. خلق عناصر معماری در اکثر آثار باستانی در ازمنه گذشته، حاصل عشق و تمایل به ارتباط هم زیستانه با طبیعت بوده است و این چنین بود که گرایش های عرفانی در هنر معماری گذشته به وفور مشاهده میشود. یافت اسرار طبیعت و آمیزش آن با خلاقیت و نوآوری توانسته است سازه هایی بس افسونگر در معماری بیافریند و این همه در پناه همبستگی انسان و طبیعت و خلق هنر عرفانی است و باید چنین گفت که معمارانی که ترکیب های رنگ و باد را در معماری خود آمیخته اند شاگردان لئوناردو داوینچی هستند که با کلامی دانته وار گفته بود " هنر باید با طبیعت سازگار باشد". حفظ وفاداری به طبیعت، در بسیاری از راهبردهای منتهی به خلاقیت معماری تأثیر گذاشته است. خاصه اینکه این نوع دیدگاه به طبیعت و حفظ وفاداری نسبت به اسلوب طراحی معماری کهن در نگرش معماری پسامدرن بیش از پیش مورد عنایت است. بنابراین، آنچه در باب معماری فضاهای کتابخانه های امروز مطرح است این است که میتوان به مدد این نگرش و با تأثیر پذیری از طبیعت در بهکارگیری رنگ و نور به معماری کتابخانه ها رنگ و بویی خاص بخشید و کاربران و مراجعان این مراکز را جهت بهرهمندی بیشتر از کتابخانه ها ترغیب نمود و فضایی مطلوب را که برگرفته از طبیعت درونی ایشان و در عین حال مطابق با معیارها و ضوابط علمی و بر پایه مطالعات روانشناختی و جامعه شناختی است طراحی نمود. از اینرو این مقاله بر آن است تا ضمن نگاهی مختصر به مباحث معماری پسامدرن و درونمایه ها و پارادایمهای حاکم بر این نگرش، به بررسی اثرات رنگ و نور در معماری پسامدرن فضاهای کتابخانه ای بپردازد و ضمن ارائه نمونه هایی از این معماریها، هریک از این عوامل و بهکارگیری مطلوب آنها را در معماری مراکز کتابخانه ای تحلیل نماید.
نظریه های پسامدرن در معماری
نظریه های پسامدرن در معماری، برخاسته از دیدگاه های پسامدرن است که تأثیرات شگرفی بر معماری و بهویژه معماری مدرن نهاده و آن را متحول ساخته است. در اندیشه معماران پسامدرن، سبک به صورت دوگانهای به وجود میآید و دارای ظاهری عامهپسند و طرفدار عقاید جمع است. معماران این دوره که دیگرمعماری مدرن را کارآمد و آرمانی نمییابند، با رجعت به گذشته و تاریخ معماری،نشانه هایی را از آنها در معماری خود مورد استفاده قرار میدهند[3].
معماری پسامدرن، سه ویژگی مهم دارد:
اول اینکه ایده ی معماری بین المللی را رد میکند و به زمینهگرایی در معماری اعتقاد دارد. از نظر ونچوری[4] ساختمانها نمیتوانند همه دارای یک فرم و فلسفه باشند و باید در طراحی معماری به خصوصیات فرهنگی، اجتماعی، شرایط اقلیمی، ویژگیهای شهری و حتی نحوهی زندگی روزمرهی اهالی و عادات آنها توجه کرد. دومین ویژگی پیرامون مسالهی تزیینات در معماری مطرح میشود: ونده رو[5] از پیشگامان معماری مدرن، در مورد استفاده از تزیینات در ساختمانها شعار "کمتر بیشتر است" یا (less is more) را مطرح کرد ولی ونچوری در پاسخ به این شعار می گوید "کمتر کسل کننده است “(less is bore). از نظر پست مدرنیست ها، معماری تنها تکنیک و تکنولوژی نیست بلکه مسائل بسیار پیچیده و متضادی در ساختمان وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و یا حذف کرد. سومین ویژگی که چارلز جنکز[6] در کتاب خود یادآور میشود: "ساختمان پست مدرن دارای دوگانگی در قواعد و مفاهیم است یکی برای قشر روشنفکر و دیگری برای عامهی مردم[7]".
در آغاز این بحث، گذری کوتاه بر مفهوم پسامدرن خواهیم داشت و در ادامه عوامل پارادایم ها و درونمایه های شکل دهنده این نگرش را بهطور کلی و پس از آن در معماری شرح خواهیم داد.
تفکر پسامدرن و خاستگاه های آن
پسامدرنیسم، اصطلاحی است که در زمینه های مختلف معانی متعدد دارد. کلمه مدرن از واژه لاتین Modernus به معنای «از هم اکنون» میباشد. پسامدرن را باید براساس پارادوکس آینده (Post) و پیشین (Mode) درک کرد.
پسامدرنیسم یعنی پذیرفتن چیزی فراتر از واژه یا به بیان دقیقتر، مجموعه عقاید پیچیدهای است که به عنوان حیطهای از مطالعات آکادمیک و در قالب واژه هایی چون فرانوین گرایی، فراتجدد گرایی، پسانوین گرایی و فرا صنعتی نیز مطرح گردیده است ( عباس زاده، 1386، ص 5).
آنچه مسلم است این است که توصیف پسامدرنیسم دشوار به نظر میرسد، زیرا مفهومی است که در انواع گستردهای از حیطه های موضوعی و مطالعاتی از قبیل هنر، معماری، موسیقی، فیلم، ادبیات، جامعهشناسی، ارتباطات، مد، تکنولوژی و غیره نمایان شده است (کلاجز،83). بهطور خلاصه، میتوان پسامدرنیسم را پیکره پیچیده و در هم تنیده و متنوعی از اندیشه ها، آرا و نظریاتی دانست که در اواخر ده ه ۱۹۶۰ میلادی سر برآورد و جهتی ساختار شکنانه داشت.
در قلمرو معماری، طراحان پسامدرن بر این عقیده هستند که بهراحتی میتوان تاریخ را دور زد و تاریخ معماری را به شیوه هایی اصیل، تازه و بدیع مجدداً به هم پیوند زد. پسامدرن اصولا تلفیق گزینشی هر سنت با سیاق پیش از خود می باشد؛ هم ادامه مدرنیسم است و هم فراتر رفتن از آن.
پسا مدرنیسم در سراسر اروپا و ایالات متحده به ویژه در محافل آکادمیک و در میان دانشگاهیان، معماران، هنرمندان و حتی مجریان برنامه ها و تبلیغات و رسانه های گروهی و مطبوعات اشاعه و گسترش یافت. واژه پسامدرن گفتمانهای فراوان و متعددی را در پی داشته است، روندی که همچنان ادامه دارد. هابرماس معتقد است که کاربرد "پسا" بیشتر تداوم جریانی را ثابت می کند، نه پایانش را. در این تفکر، تاًکید بر وجه محلی یا بومی در مقابل قطب بندی جهانی و فردی، عینی و ذهنی پیشی میگیرد. در تفکر پسامدرن، هنر صرفاً یک تجربه زیبا شناختی نیست، بلکه روش شناخت جهان است. هنر دردنیای پسامدرن نه تعلق به چارچوب ارجاعی و معیار داوری خاصی است و نه به پروژه یا اتوپیای خاصی تعلق دارد. از مهمترین مضامین پسامدرنیته میتوان به موارد زیراشاره نمود:
۱- تردید در این باره که هرگونه حقیقت انسانی، بازنمایی عینی و ساده ای از واقعیت است.
۲- توجه و تأکید بر نحوه کاربرد زبان از سوی جوامع برای ساختن واقعیات مورد نظر خود، اینکه جوامع چگونه از زبان برای ایجاد واقعیات استفاده میکنند.
۳ - ترجیح دادن یا اولویت قائل شدن برای بومی، محلی، عینی و اخص در برابر، جهانی، انتزاعی و اعم.
۴- تجدید علاقه یا توجه دوباره به روایت داستان و داستان سرایی.
۵ - پذیرش این نکته که توصیف های متعدد و متفاوت از واقعیت را همواره نمیتوان به شیوه ای قطعی و نهایی، یعنی عینی و غیر انسانی، در برابر یا علیه یکدیگر بهکار گرفت.
۶ - تمایل به پذیرش و قبول چیزها آنگونه که در سطح و ظواهر قرار دارند، بهجای جستجو.
اکثر این مضامین با هم جور بوده و مناسب هم بهنظر رسند، ولی با این وجود، وضعیت پسامدرن از نوعی تنش یا آشفتگی خاصی برخوردار است، از یک سو تمایل به سمت تجزیه، پراکندگی و افتراق و از سوی دیگر جستجو برای یافتن چارچوبهای وسیعتری برای مفاهیم است.
پارادایمهای نظری تعیین کننده پسامدرنیسم
پسامدرنیسم عموماً حاکی از وفور پارادایمهای نظری و چارچوبهای ایدئولوژیکی است که بحثهای درونمایه ای را سازمان میدهند. به جهت بهرهگیری از ایده های پسامدرنیسم در معماری کتابخانه ها لازم است گذاری کوتاه بر این پارادایمها داشته باشیم. این پارادایمها عبارتند از: پدیدارشناسی، زیبایی شناسی امر متعالی، نظریه زبان شناسی، مارکسیسم و فمنیسم (نسبیت، 1386):
- پدیدارشناسی
پدیدارشناسی موجب رویکردی پسا مدرن به مکان، چشم انداز و فن ساخت در معماری شده است و با مورد توجه قرار دادن کنش متقابل میان کالبد و محیط اطراف آن به تفکری فلسفی تبدیل شده است. پدیدارشناسی در معماری مستلزم توجهی عمیق به چگونگی ساخته شدن چیزهاست.
- زیبایی شناسی امر متعالی
زیبایی شناسی همانند پدیدارشناسی، پارادایمی فلسفی است که به خلق و دریافت اثر هنری میپردازد. امر متعالی، مقوله منحصر بهفرد و مهم زیبایی شناسی در درون پسامدرن است. امر متعالی به علت نقشی که به مثابه بیان خاص مدرنیته دارد، مقوله زیباشناختی مهم و در شرف ظهور دوران پسامدرن را شکل میدهد.
- نظریه زبان شناسی
در این پارادایم، توجهی دوباره و همزمان به معنا و نمادگرایی در معماری مدنظر است. معماران به مطالعه این موضوع پرداخته اند که معنا چگونه در زبان انتقال مییابد و چگونه از طریق "همانندی زبان شناختی" ای که با معماری دارد، دانش زبان شناسی را بهکار میبندد. مسأله مورد توجه در این پارادایم این است که معماری، همچون زبان، تا چه حد قراردادی است و آیا افراد خارج از حوزه معماری میتوانند درک کنند که قراردادهای آن چگونه معنا را بهوجود میآورند یا خیر. از نقطه نظر زبان شناختی، و در چالش با عملکردگرایی مدرن به مثابه تعیین کننده فرم، این بحث مطرح شد که ابژه های معمارانه فاقد هرگونه معنای ذاتی و درونی اند اما میتوانند معنا را از طریق قراردادهای فرهنگی، بسط و گسترش دهند. نظریه زبان شناسی پارادایمی مهم در تجزیه و تحلیل دغدغه های عمومی پسامدرن یعنی خلق و دریافت معنا است.
- مارکسیسیم
پارادایم مارکسیستی، پارادایم تأثیرگذاری است که در مطالعه معماری دوران پسامدرن، بهخصوص در ارزیابی مجدد شهر و نهادهای آن بهکار گرفته شده است. نظریه پردازان مارکسیست، با بازنگری همه جانبه موضوعات سیاسی،از نقد شهری پسامدرن حمایت میکنند.
- فمنیسم
در این پارادایم، رویکردهای انتقادی که خواهان برابری، شمولیت و نفی تعصب اند تحت عنوان "انتقاد از دیگری" مباحث معماری و دیگر هنرها را از صرف زمینه های شکلی به سوی زمینه های فرهنگی، تاریخی و اخلاقی سوق داده اند. نقد فمنیستی معماری بر آن است تا نظریه و عمل را در واقعیت اجتماعی- سیاسی بهکار گیرد.
معماری پسامدرن
به معماری پسامدرن، معماری پاپ Popular Architecture یا معماری مردمی هم میگویند، چون در این نوع معماری از احجام و تزیینات و رنگهای عامه پسند و جالب توجه برای سطح درک عموم استفاده میشود.
درونمایه های پسامدرن معماری
حداقل شش مورد از برجستهترین درونمایه های عامی را که شاکله نظریه های پسامدرن معماری هستند میتوان برشمرد:
- درونمایه اول: تاریخ و تاریخگرایی
تاریخ و تاریخگرایی که در بحث پسامدرن مطرح است، متضمن دو نکته است:
1- رویکردی که متوجه سنتهای گذشته است
2- کنش هنری کاربرد فرمهای تاریخی
معماران تاریخگرای پسامدرن، عناصر کلاسیک یا دیگر سبکهای گذشته را در اعمال هنرمندانه ای چون بازسازی اصیل و واقعی بهکار میبرند و این امر، آشکارا نشان میدهد که فرمهای تاریخی، به علت تداعیها و معانی که واجد آن هستند، برای افراد معاصر ارجمند و با ارزش میباشند.
- درونمایه دوم: معنا
معنا در معماری، حاصل شرایط و مقتضیات خلق و ایجاد آن است و این امر دلالت بر آن دارد که آنچه برای معماری امری بیرئنی و فرعی است (آنچه بهراحتی میتوان مجموعه عملکردهایش نامید) ، اهمیتی حیاتی داردو نقش معماران پسامدرن، تغییر شکل آرمان و تبدیل آن به یک مدل فیزیکی است.
- درونمایه سوم: مکان
در دیدگاه معماری پسامدرن، معماری در ظاهر و بهگونهای نمادین، بر نیروهای طبیعت فائق آمده است تا سرپناهی را ایجاد کند و جایگاه بشر در جهان طبیعی، هنوز هم یکی از کارکردها و وظایف معماری است. وظیفه دیگر معماری، آشکار کردن طبیعت با قرار دادن و بهره گرفتن از چشم انداز است.
-درونمایه چهارم: نظریه شهری
در ده ه 1960، بازسازی شهری و ملاحظات حاد مدرن، بافت شهری را شکافته و غیر قابل شناخت کرده بود. معماران که طی چهل سال بیشتر بر خلق ساختمانهای عینی و شیء گونه متمرکز بودند، متوجه شدند که هیچ بستر و زمینه ای برای درک و فهم این ابژه ها و جود ندارد. سه دیدگاه پسامدرن شهری عبارتند از زمینه گرایی، توده گرایی و الگوی شهر معاصر جهانی.
-درونمایه پنجم: برنامه های سیاسی و اخلاقی
توجه و ملاحظاتی که نظریه پردازان معماری به سوالات متنوع سیاسی و اخلاقی داشته اند، در نقد شهری پسامدرن بازتاب داشته است. در دل چنین بحثی، این موضوع نهفته است که معماری بهعنوان یک رشته و نظام باید چه نقشی را در جامعه ایفا کند. نقش اجتماعی معماری اغلب مبتنی بر امکانات و اخلاقیاتی است که یک دیدگاه مستقل واجد آن است. وجه دیگری که نظریه پسامدرن به آن توجه دارد، مربوط به تعهد در قلمرو سیاسی است. این امر اشکال متنوعی بهخود میگیرد از جمله احیاء نقش رفاه اجتماعی از طریق معماری، تلاش در راستای بهبود محیط و کیفیت زندگی، حمایت از حقوق بشر و التزام به مسائل شهری.
-درونمایه ششم: کالبد
مدرنیسم با کالبد و طبیعت که هر دو ساختاری انداموار هستند، رابطه ای ستیزه جویانه داشته است. یکی دیگی از وجوه احیاگرانه پسامدرن معماری، تمرکز و تأکید برکالبد طبیعی به مثابه مکان و محل معماری است.
عوامل تعیین کننده فرم ساختمان در معماری پسامدرن
در معماری پسامدرن، عواملی که فرم ساختمان بر مبنای آنها شکل میگیرد عبارتند از:
۱- خصوصیات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و اقتصادی افراد که از ساختمان استفاده میکنند.
۲- خصوصیات شهری مانند: خیابان، میدان، کوچه، مغازه .
۳- شرایط اقلیمی مانند: رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا .
۴- نحوه زندگی روزمره اهالی ساختمان، نیازهای آنها و پیش زمینه های ذهنی آنان.
سمفونی رنگ ها در معماری
به گمان بسیاری از پژوهندگان، کمتر مردمی در جهان به اندازهی ایرانیان به کیفیات رنگ و اثرات آن هوشیاری و آشنایی داشته اند. رنگ آمیزی از دوران پیش از تاریخ در ایران رواج داشته و در ادوار بعدی در هنر و فنون نساجی، معماری و کاشیکاری به نقطه اوج خویش رسیده است. کاربرد رنگ قرمز در تمدن سیلک مربوط به هزاره های پنجم پیش از میلاد و انواع رنگ در دوره های بعدی، نمایانگر پیشینگی و پیوستگی تاریخچه رنگ و رنگ آمیزی در ایران است.
تماشاگران پرسان، چون بر کرانه پر رمز بافت معماریهای قدیم که در آنها از رنگ و نور استفاده کرده باشند گام بردارند، بی هیچ گونه مقاومتی، جذب مغناطیس نیرومند آن خواهند شد و شیفتهوار در اندرون سحر آن اسیر شده و گویی آنکه این تکه از عالم خاک، ارثیهای ماورایی است که خدایگان در زمین چون آتش پرومته ای جای گذاشته اند و سالیانی است که فروزان بوده و اکنون با تمام خستگی و بی مهری، هنوز شراره های آن طنازی میکنند (نبی پور،1383).
از نمونه های مورد بررسی این نوع معماریها می توان به معماری رنگ و باد و نور در ساختماهای قدیمی بندر زیبای بوشهر اشاره نمود که با توجه به فرسودگی بناها، اما با درخشش رنگ های متنوع در معماری این نوع ساختمانها توجه هر بیننده ای را به خود جلب میکند. استفاده از رنگ برای ایجاد تقارن و هم آهنگی در تاریخ هنر ایران، وجهی دیگر از تاریحچه تقارن گرایی و زیباجویی را در این سرزمین تشکیل میداده است.
استفاده از رنگ ها در درمان و بهبود بیماری های روحی و جسمی، همواره مورد توجه درمانگران بوده است. امروزه با تابش 60 دقیقه ای نور با رنگ زرد، التهابات روده ای و گوارشی، با تابش 60 دقیقه ای رنگ آبی، آبسه ها را و با تابش 30 دقیقه ای سه بار در روز موضعی رنگ سبز، التهابات مفاصل درمان می کنند. از این رو می بینیم که معماران پسامدرن، با آفرینش های هنری خود در مجموعه بافت، نه تنها روح، احساس، هیجان، بلکه سلامت کالبدی ساکنین را فراهم آورده بودند و به یک زبان، چون خالقی بی همتا، با چرخش انگشتان هنرمند خود، جاودانه هایی آفریده اند که چون رویای بیداری رخ نمایی میکنند.
تاثیر رنگ ها در فضا
غایت و هدف همه مجاهدت های هنری بیرون کشیدن و استخلاص ماهیت و سرشت معنوی فرم و رنگ و آزادی آنها از زندان دنیای مادی است. رنگ زندگی است زیرا جهان بدون رنگ برایمان مرده جلوه میکند، رنگها ایده آغازین و ثمره نور اصلی بدون رنگ هستند و مقابل آنها تاریکی بدون رنگ است. رنگ یکی از عناصری است که در کنار نور، بافت، فرم و شکل بر ادراک بصری افراد از محیط تأثیر میگذارد، اما در عین حال شاید بیشتر از هر مقوله دیگری در طراحی با آن بهصورت تصادفی برخورد میشود. رنگ، ابزار مهمی در جهت هدایت و القاء حالات روانی خاص به افراد و جوامع است. رنگ به کاهش خستگی و برانگیختن چشم کمک میکند. رنگها زمینه متنوعی از تضادها را در ساعات مختلف روز پدید آورده و در هر ساعت، سایه روشنهای جدیدی را بهوجود میآورند و فضا را متنوع و سرزنده میکنند. ضمن اینکه با استفاده از رنگ میتوان به فضا یکپارچگی و وحدت بخشید یا آن را متمایز و قابل شناسایی نمود.
واقعیت و اثر روحی- روانی رنگ، همان چیزی است که آن را اثر رنگ مینامیم. عامل رنگ و اثر رنگ فقط در مورد چند مایگیهای هماهنگ قابل انطباق هستند. در تمامی موارد دیگر، عاملیت رنگ تبدیل به یک اثر جدید میشود (سید صدر،1380). نکتهای که نباید آن را از نظر دور داشت این است که اثر فضایی رنگها دارای عوامل گوناگونی میباشد. نیرو و قدرت رنگها در مورد عمق آنها در خود رنگ نهفته است. این خصوصیات در تاریکی و روشنی، سردی و گرمی، درجه اشباع و یا میزان وسعت سطوح رنگها جلوه میکند. همچنین تأثیر هر رنگ، با موقعیت نسبی آن با رنگهای همراه تعیین میشود.